قرآن، شمس، قمر، آفرينش، آيت، نظم، نور، روشنايي، شب و روز، سجده، تسخير، سوگند، قيامت
"شَمس" در لغت به قرص و روشنایی منتشر از آن گفته میشود؛[1] و در اصطلاح اسم عَلَم برای سیارهی مخصوصی است که در فارسی به "خورشید" تعبیر میشود و "قَمَر" سیارهی آسمانی است که از خورشید نور گرفته و شبهنگام به زمین میتابد و تا حدودی سطح زمین را روشن میکند.[2] اگر "ماه" را "قمر" گفتهاند به خاطر بیاض(سفیدی) آن است، که بعد از سه شب آخر، تا آخر ماه در آسمان در حال رؤیت است.[3] "شمس" در قرآن کریم 33 مرتبه تکرار شده،[4] و "قمر" 27 بار، که مراد از آن قمر زمین است، نه اقمار کرات دیگر.[5]
خدای متعال در بیان خالقیت خویش به خلقت و عظمت ماه و خورشید پرداخته و میفرماید:
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمرَ...»[6]
«او كسى است كه شب و روز و خورشید و ماه را آفرید...»
در قرآن قبل از آیهی مذکور پنج برهان بر یگانگی خدای سبحان اقامه شده و این ششمین برهان است که اشاره به خلقت شب، روز، آفتاب و مهتاب شده تا به مشرکان ساختگى بودن بتها را بفهماند و عاجز بودنشان را در آفرینش خلایقی همچون ماه و خورشید بیان بکند؛[7] چون ماه و خورشید ظهور و وضوحشان شدیدتر از آنست كه دلالت آن دو بر مبدأ علیم، حكیم و قادر درك نشود.[8]
از سویی دیگر به آیت بودن مخلوقات خدا اشاره شده که از جملهی آن ماه و خورشید است:
«وَ مِنْ آیاتِهِ اللَّیلُ وَالنَّهارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَر...»[9]
«و از نشانههاى او، شب و روز و خورشید و ماه است...»
در این آیه به نشانهاى از توحید فعل و نظام یكنواخت عالمگیر جهان اشاره شده که از جملهی آن نظام شب و روز است كه در اثر طلوع و غروب خورشید صورت مىگیرد، و روشنایی و تاریکی آن فضای جهان را فرا میگیرد و در اثر این نظام خاص نیاز موجودات زمین همه در اثر تابش نور و تیرهگى شب تأمین مىشود؛ و از سویی نظام جهان و موجودات عالم که بر آن طلوع و غروب استوار است، شاهد وحدت مدبر جهان است؛ لذا آیهی شریفه به اینکه خورشید و ماه جزو عوامل طبیعی است، یادآورى نموده و با توجه دادن به آفریدگار آن دو و سایر كرات، بشریت را از پرستش مخلوق نهی نموده است.[10]
خورشید و ماه از آیات بارز خدای سبحان هستند كه هر یك در مقرّ خود با هدایت ناظم و مربّى عالم، انجام وظیفه میدهند و ذرهاى از مدار خود تجاوز نمىکنند؛ لذا خورشید و ماه با تمام عظمت و حشمتى كه دارند، مطیع فرمان اویند و وجود و بقائشان وابسته به ارادهی حق تعالى است؛ پس سزاوار نیست كه بندگان به آنها سجده و اظهار ذلّت نمایند.[11]
قرآن کریم در مواضع مختلف بیان میدارد که حساب و نظم امور در جهان هستی، توسط ماه و خورشید انجام میگیرد:
«الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبان»[12]
«خورشید و ماه با حساب منظّمى مىگردند.»
آیهی شریفه در بیان حرکت ماه و خورشید و كرهی زمین نیست، بلكه بیان آیه اینست كه حساب روز، شب، ماه و سال از ابتدای خلقت عالم تا انقراض آن با ماه و خورشید نگه داشته مىشود و این نعمت بسیار بزرگی است كه هیچ محاسبهای بدون وجود خورشید و ماه معلوم نمىشد.[13]
علت اینکه خورشید بر ماه مقدم شده، چون خورشید علاوه بر حساب ماه، سال و... حساب فصول را نیز تعیین میکند.[14]
همچنین در بیانی دیگر خداوند به منازل مختلف ماه و عدد سالها اشاره نموده و میفرماید:
«وَالْقَمَرَ نُوراً وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ...»[15]
«ماه را نور قرار داد و براى آن منزلگاههایى مقدّر كرد، تا عدد سالها و حساب (كارها) را بدانید...»
ماه شب اول هلال باریكى است که در شبهای بعدی تا نیمهی ماه بزرگتر شده و به صورت قرص کامل درمیآید و از نیمهی ماه به بعد، تدریجا نقصان یافته تا اینکه یك یا دو روز آخر ماه در تاریكى محاق فرو مىرود؛ سپس دوباره به شكل هلال ظاهر مىگردد که این دگرگونى بیهوده نیست؛ بلكه یك تقویم بسیار دقیق و طبیعى است كه مردم حساب تاریخ امور زندگى خود را نگهدارند.[16]
قرآن کریم در بیان چرخش و نظم خورشید و ماه، و روز و شب در عالم میفرماید:
«لَاالشَّمْسُ ینْبَغِی لَها أَنْتُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَااللَّیلُ سابِقُ النَّهار...»[17]
«نه خورشید را سزاست كه به ماه رسد، و نه شب بر روز پیشى مىگیرد...»
مراد از این تعبیر این است كه بفهماند تدبیر الهى چنین نیست كه روزى جارى شود و روزى از ایام متوقف گردد؛ بلكه تدبیرى است دائمى و خللناپذیر که مدت معینى ندارد تا بعد از تمام شدن آن مدت به وسیلهی تدبیرى دیگر نقض گردد.[18]
زمان آغاز و پایان بسیاری از اعمال عبادی با طلوع و غروب ماه و خورشید مشخص میشود؛ به عنوان نمونه قرآن اوقات نماز را چنین بیان میکند:
«أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّیلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْر...»[19]
«نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریكى شب [=نیمه شب] برپا دار؛ و همچنین قرآن فجر [=نماز صبح] را...»
آیه شریفه شامل نمازهاى پنجگانه مىشود. نمازهاى زوال خورشید، نماز ظهر و نماز عصر و نمازهاى تاریكى شب، نماز مغرب و نماز عشاء است و مقصود از "قرآن فجر" نماز صبح است؛[20] و اینكه نماز صبح را "قرآن فجر" بیان نموده، چون مشتمل بر قرائت قرآن است، و روایات همه در نماز صبح بودن این تعبیر متفقند.[21]
همچنین خدای تبارک رسول خدا را امر میکند که پیش از طلوع و غروب خورشید به تسبیح حقتعالی بپردازد:
«...وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ وَ مِنَ اللَّیلِ فَسَبِّحْهُ...»[22]
«...و پیش از طلوع آفتاب و پیش از غروب تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و در بخشى از شب او را تسبیح كن...»
مقصود از تسبیح در آیهی شریفه نماز است؛ اما نماز را تسبیح نامیده، زیرا نماز اولاً مشتمل بر تسبیح و تحمید است که مراد از پیش از طلوع و غروب خورشید نماز صبح، ظهر و عصر است و منظور از تسبیح در شب، نماز مغرب و عشاء است؛[23] ثانیاً نماز بهترین موضع برای تسبیح پروردگار است و اوقات مخصوصی بر آن تعیین شده که در آیات قرآن با تعبیرات گونانون اوقات نمازها از جمله نماز یومیه بیان شده است.[24]
خداوند در قرآن کریم خورشید را به ضیاء و ماه را به نور بودن توصیف کرده است:
«هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً...»[25]
«او كسى است كه خورشید را روشنایى، و ماه را نور قرار داد...»
نور خورشید به ذات آن است و حرارت شدیدی دارد؛ اما قمر دارای طبیعت سردی است که از خود نوری ندارد، بلکه نور خود را از خورشید میگیرد؛[26] و از سویی "ضیاء" در جایى گفته میشود كه تاریکی را برطرف نماید، همچنانکه روشنى خورشید ظلمت شب را میبرد؛ ولى نور لازم نیست كه پیش از آن تاریکی بوده باشد.[27]
نیز در تعبیری دیگر خورشید را سراج و ماه را نور معرفی کرده که اشاره به همان مطلب است؛ یعنی اشعهی خورشید اصیل و ذاتى است، ولى نور كرهی ماه در اثر كسب از نور و ضیاء خورشید مىباشد:[28]
«وَ جَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُوراً وَ جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً»[29]
«و ماه را در میان آسمانها مایهی روشنایى، و خورشید را چراغ فروزانى قرار داده است.»
نکتهی قابل توجه اینست که این آیات در حقیقت برای اثبات ربوبیت خداوند و توجه دادن به تدبیر الهی در امور بندگان است که انسان با مشاهدهی این نعمتهای عظیم، متوجه خالق حقیقی شده، در نتیجه عبودیت او منحصر به خدای سبحان میگردد.[30]
خداوند در قرآن مجید بالاترین ارزش و عظمت را به انسان قائل شده، بطوریکه تمام کائنات را مسخّر او بیان نموده است.[31] خدای متعال آفتاب، ماه، ستارگان و... را آفریده، درحالىكه همه به امر او جارى و طبق مشیت او جریان دارند؛[32] و در برابر ذات اقدس احدیت سجده میکنند؛[33] و از سویی کل عالم هستی از جمله خورشید و ماه، برای خدمترسانی به انسان معرفی شده است:[34]
«وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَین...»[35]
«و خورشید و ماه را -كه با برنامهی منظّمى در كارند- به تسخیر شما درآورد...»
یعنی ماه و خورشید نیز برای انسانها و در راستای منافع آنها قرار داده شده و تدبیر خداوند در مسخر کردن این دو برای بندگانش بر هر عاقلی که بیاندیشد، آشکار است؛ مگر اینکه کسی از روی عناد این تدبیر ربوبی را انکار کند.[36]
برخی انسانهای ضعیف که افق دیدشان در سطح پایین است و در مادیات منجمد شدهاند، خورشید و ماه را پرستش مىنمودند؛ چون منبع همهی بركات مادى منظومهی خورشید است از جمله نور، گرما، نزول باران، رویش گیاهان، رنگهاى زیباى گلها و... که همه از برکت پرتو وجود خورشید است؛ و ماه که روشنى بخش شبهاى تار و چراغ پرفروغ و زیباى رهروان بیابانها و صحراهاست؛ همچنین بركات فراوانی که به وسیلهی جزر و مد این دو كوكب آسمانی پدید میآید، موجب سجده نمودن برخی انسانهای مادی در برابر این اسباب میشود که قرآن با نهی و توبیخ شدید از خورشید و ماه پرستی، این نوع انسانها را متوجه خالق هستی و مسببالاسباب نموده و میفرماید:[37]
«...لاتَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُن إِنْ كُنْتُمْ إِیاهُ تَعْبُدُون»[38]
«...براى خورشید و ماه سجده نكنید، براى خدایى كه آفرینندهی آنهاست سجده كنید، اگر مىخواهید او را بپرستید!»
تبیین ایجاد شدن شمس و قمر در صدر آیه، خود دلیل روشنی بر وجود خدای قادر است؛ لذا قرآن از سجده بر خورشید و ماه، به شدت نهی کرده و امر نموده که سجده تنها بر خدای خالق قادر حکیم باشد؛ چون سجده که نهایت خضوع و تعظیم است، فقط بر اشرف موجودات سزاوار است. اما قید "اگر قصد عبادت خدا را دارید" به این است که برخی از اقوام به پرستش خورشید و ماه و غیره میپرداختند و قصدشان از این عمل رسیدن به خداوند بود که این اشیاء را واسطه بین خالق و مخلوق میدانستند.[39]
بنابراین نهی مؤکد بر مسجود قرار دادن مخلوقات در برابر خداوند است؛ چون سجده، منحصر به خدای سبحان بوده و سجده بر غیر خدا یعنی برابری مخلوقات با خداوند قادر و پروردگار عالمیان که همان گمراهی آشکار است؛[40] همچنین جملهی "الذی خلقهنّ" که وصف "الله" است، اشاره به سبب منع از سجده بر غیر خدا و تعیین کنندهی وسعت و دایرهی ممنوع بوده که هم شمس و قمر و هم غیر این دو را شامل میشود و با اشاره به مخلوق بودن همهی اشیاء از عبادت اینها نهی میکند.[41]
قرآن در جریان خبر آوردن هدهد از سرزمین "سبا" برای حضرت سلیمان(ع)، وضعیت اعتقادی بلقیس ملکهی سبا و قومش را اینگونه بیان میکند:
«وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّه وَ زَینَ لَهُمُ الشَّیطانُ أَعْمالَهُم...»[42]
«او و قومش را دیدم كه براى غیر خدا -خورشید- سجده مىكنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده...»
یعنی علت سجده و پرستش قوم سبا بر خورشید، نقش اساسی شیطان بود که اعمال بدشان را زینت داده بود و تسلط شیطان در اعمالشان به حدی بود که آفتابپرستی را افتخار خود میدانستند و در حکومت خویش چنان در بتپرستی فرورفته بودند که هدایتشان به راه حق و توحیدی برای هدهد مأمور حضرت سلیمان قابل تصور نبود.[43]
همچنین قرآن مجید داستان محاجهی زیبای حضرت ابراهیم -علیهالسلام- را با ستارهپرستان، ماهپرستان و خورشیدپرستان اینگونه به تصویر کشیده است:
ما ملكوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم و همین امر موجب پى بردن وی به گمراهى عمویش آزر و قوم خود شد که به احتجاج با آنان پرداخت؛ یعنی بعد از رؤیت ملكوت اشیاء بلافاصله الوهیت اصنام را ابطال نموده و در همین حال ملكوت، شب، پردهی ظلمت خود را بر او افكند و چشم حضرت به ستارهاى افتاد و گفت: «این خدای من است؛ اما هنگامى كه غروب كرد، گفت: غروبكنندگان را دوست ندارم!» [44]
سپس به بیان بطلان ربوبیت قمر پرداخت و گفت:
«...قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْیهْدِنِی رَبِّی لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ»[45]
«...گفت: این خداى من است! امّا هنگامى كه (آن هم) غروب كرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمایى نكند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود.»
حضرت كنایهای که در جملهی "اگر پروردگارم هدایتم نكند..."، به کار برد، به خوبى مىفهماند كه کلام ایشان به ماه که فرمود: «هذا رَبِّی»، نیز ضلالت است، و اگر بخواهد بر آن ضلالت ایستادگى کند، قطعاً یكى از همان گمراهانى خواهد بود كه قائل به ربوبیت قمر بودند.[46]
حضرت ابراهیم در مرتبهی سوم در محاجهی خود با خورشیدپرستان، بیزاری خود را از مشرکان آشکار ساخت:
«فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ»[47]
«و هنگامى كه خورشید را دید كه (سینهی افق را) مىشكافت، گفت: این خداى من است! این (كه از همه) بزرگتر است! امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: اى قوم! من از شریكهایى كه شما (براى خدا) مىسازید، بیزارم!»
اشارهی حضرت ابراهیم با لفظ مذکر "هذا" برای مؤنث مجازی به این است که حضرت خودش را به جای انسانی تصور میکرد که شناختی بر این اجرام آسمانی ندارد، و نسبت به آثار، خصوصیات و پیدایش آن جاهل است.[48]
نهایت اینکه مشرکان خداى كوچك و بزرگ داشتند و حضرت طلوع و غروب آنها را مشاهده میكرد و هرگز اعتقاد به ربوبیت آنها نداشته؛ زیرا اگر خود معتقد بدان بود، پس از افول، فساد این عقیده را درك میكرد که واژهی "تشركون" بیانگر این مطلب است.[49]
خداوند در قرآن کریم به بسیاری از مخلوقات قسم یاد کرده که ماه و خورشید نیز از جملهی آنهاست:
«وَالشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»[50]
«به خورشید و گسترش نور آن سوگند؛ و به ماه هنگامى كه بعد از آن درآید»
خداوند به مخلوقات خود قسم یاد میکند تا پرفایده بودن آن را تذکر دهد و چون وجود هستی انسان، حیوانات، نباتات و... به طلوع خورشید و غروب آنست به آن نیز قسم یاد کرده است.[51]
نظامى كه در خورشید و ماه و شب و روز جریان دارد، و منتهى میشود به پیدایش نفسى كه فجور و تقوایش به او الهام شده، خود دلیل بر رستگارى كسى است كه نفس را تزكیه كند و خسران كسى كه آن را آلوده سازد؛ لذا قرآن این سوگندها را برای رستگارى نفوس الهى و خسران نفوس آلوده یاد کرده است.[52]
قرآن کریم در بیان ویژگیها و حالات روز قیامت به جمع شدن ماه و خورشید اشاره دارد:
«یسْئَلُ أَیانَ یوْمُ الْقِیامَة فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ وَ خَسَفَ الْقَمَرُ وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر»[53]
«[انسان] میپرسد: قیامت كى خواهد بود؟ (بگو:) در آن هنگام كه چشمها از شدّت وحشت به گردش درآید، و ماه بىنور گردد، و خورشید و ماه یكجا جمع شوند»
مراد از جمع خورشید و ماه، یکی شدن آنهاست که از نشانههای قیامت است.[54]
در جای دیگر قرآن کریم از درهم پیچیده شدن خورشید به هنگام قیامت خبر میدهد:
«إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ »[55]
«در آن هنگام كه خورشید در هم پیچیده شود.»
تكویر درهم پیچیدن به صورت دایره و افتادن و غشّ كردن است که مقصود از هنگام تكویر خورشید، وقت مرگ و ظهور آثار آخرت، یا وقت قیامت كبرى است.[56]
آنگاه كه خورشید همانند پارچهای كه پیچیده گردد، در هم میپیچد، ستارگان رنگ میبازند، ماه میگیرد، اوضاع و اجزاء عالم درهم میریزد، آن وقت ماه و خورشید نیز هر یك از مقر خود پراكنده گردیده و در یك دیگر جمع میگردند و قیامت برپا میشود.[57]
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق، چاپ اول، ص464.
[2]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه نشر و ترجمه، 1360ش، ج9، ص316.
[3]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، دمشق،دار العلم الشامیه،1412، اول:ص684.
[4]. قرشی، سیدعلیاکبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1371ش، چاپ ششم، ج4، ص67.
[5]. همان، ج6، ص33.
[6]. انبیا/33.
[7]. نجفی خمینی، محمد جواد؛ تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1398ق، چاپ اول، ج12، ص227.
[8]. گنابادی، سلطان محمد؛ تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، بیروت، موسسۀ اعلمی، 1408ق، چاپ دوم، ج9، ص348.
[9]. فصلت/37.
[10]. حسینی همدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، چاپ اول، ج14، ص430 و 431.
[11]. بانو اصفهانی، سیده نصرت امین؛ مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش، ج11، ص334.
[12]. الرحمان/5.
[13]. طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج12، ص371.
[14]. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیتا، ج11، ص21.
[15]. یونس/5.
[16]. مكارم شیرازى، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج8، ص225.
[17]. یس/40.
[18]. طباطبایی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی، 1374ش، چاپ پنجم، ج17، ص134.
[19]. اسراء/78.
[20]. طبرسی، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج6، ص669.
[21]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص175.
[22]. ق/39 و 40.
[23]. بروجردی، سید ابراهیم؛ تفسیر جامع، تهران، صدر، 1366ش، چاپ ششم، ج6، ص431.
[24]. هود/114، طه/130 و... . صادقی تهرانی، محمد؛ الفرقان فی تفسیر القرآن بالقران، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش، چاپ دوم، ج28، ص 298 و 299.
[25]. یونس/5.
[26]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص349.
[27]. همان، ج1، ص414.
[28]. انوار درخشان، ج17، ص103.
[29]. نوح/16.
[30]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص49.
[31]. ابراهیم/32 و 33، نحل/14، حج/36، 37 و 65، لقمان/20، زخرف/13، جاثیه/12-13 و...
[32]. اعراف/54. المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص178.
[33]. حج/18.
[34]. نحل/12، عنکبوت/61 و...
[35].ابراهیم/33.
[36]. طوسی، محمدبن حسن؛ التبیان فی تفسیر قرآن، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بیتا، ج6، ص297.
[37]. تفسیر نمونه، ج20، ص290.
[38]. فصلت/37.
[39]. فخرالدین رازی ابوعبدالله، محمدبن عمر؛ مفاتیح الغیب، بیروت، دار إحیاءالتراث العربی، 1420ق، چاپ سوم، ج27، ص566.
[40]. شعراء/97 و 98.
[41]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج26، ص82.
[42]. نمل/24.
[43]. تفسسیر نمونه، ج15، ص444، التبیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص89 و الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج22، ص185.
[44]. انعام/76. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص170 و 173.
[45]. انعام/77.
[46]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص178.
[47]. انعام/78.
[48]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص179.
[49]. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص122.
[50]. شمس/1و2.
[51]. کاشانی، ملافتح الله؛ منهج الصادقین، تهران، کتابفروشی علمی، 1336ش، ج10، ص257.
[52]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص238.
[53]. قیامت/6- 9.
[54]. الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج29، ص275.
[55]. تکویر/1.
[56]. تفسیر بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج14، ص451.
[57]. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج14، ص209.